سروشاسروشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

براي فرزند دلبندم

هنر در هنر

ديروز اولين جلسه كارگاه سروشا با عنوان هنر در هنر بود . بابا اومد دنبالم شركت و با هم رفتيم دنبال سروشا . سروشا خانوم از صبح تا اون ساعت كه ما رسيديم خونه يعني 3 نخوابيده بود . اين شد كه تو ماشين خوابش برد . وقتي رسيديم بابا تو محوطه منتظر موند و ما رفتيم داخل . از محيط موسسه خوشم اومد تميز و گرم و يه كم شلوغ و نسبتا جادار . مربياي جووني داره . سروشا اونجا از خواب بيدار شد و طبق انتظارم با محيط راحت كنار اومد . تو كلاسشون هفت تا ني ني هست ، 4 تا دخمل سه تا پسر . همه دور يه ميز مستطيل كوتاه روي صندلياي كوچولو نشستيم .   شيطونشون آقا رايان بود و بعد با فاصله زياد سروشا . شيرين زبونشون هم كه معلومه كي بود ، سروشا . م...
31 تير 1392

بدون عنوان

سروشا مامان چرا وابستگيت به من اين مدت بيشتر شده ؟! هر جا ميري دست منو ميگيري ميبري حتي تو اتقت تنها نميري . هر جا هستي منم بايد باشم ؟ منم كار دارم بايد غذا درست كنم كاراي ديگه دارم عزيزم . از امروز تا 8 شنبه من دوره اموزشي دارم باباي مياد دنبالت تا باهم بازي كنين و خوش باشين . ناراحتي نكني عزيزم . از شيرين كاريا و شيرين زبونياي سروشا بگم . بابايي عاشق اينه با سروشا شوخي كنه و سربسرش بزاره سروشا هم هي ميگه " ندن  ندن" ( نكن) جديدا هم گاهي ميگه "ندن ديده " !!  (نكن ديگه)   از خيلي وقت پيش حتي قبل از اينكه سروشا زبون باز كنه ياد گرفته بود تا ميگفتيم عزيز دلم كي هستش؟ ميگفت " منم منم منم " خانوم خوشگلم كي ...
29 تير 1392

واكسن 18 ماهگي

 دوشنبه نزديك ظهر مامان زحمت كشيد و سروشا رو برد براي واكسن 18 ماهگي . خاله هم كه مثل هميشه تو درمانگاه كمك بود . عزيز دلم مثل اينكه اونجا كلي گريه كرده ! و همكاري كمي داشته . بعد يك شبانه روز و نيم ، ديشب تب سروشا قطع شد و تمام اين دو روز پاش درد ميكرد . عزيزكم خيلي كم راه رفت و هروقت پاشو رو زمين ميزاشت يه ناله كوچولو ميكرد . بعد هم با نوك پا راه ميرفت . اين دو روز در بست در اختيارش بودم يا بغلش ميكردم راهش ميبردم يا مينشوندمش و سرگرمش ميكردم .     اين روزا اعتياد به ديدن" سيم "داره و كلي فيلم هايي كه ازش گرفتيم نگاه ميكنه و خودش رو ميشناسه .  در راستاي همين اشتياقش اصلا نميزاره ازش فيلم بگ...
19 تير 1392

بدون عنوان

 دخملي كه پيرهن پوشيده و دمپايي يا كفش من يا خاله رو پوشيده و دور سالن راه ميره و كتابي كه دستش هست رو با آب و تاب ميخونه واقعا ديدن داره . چند وقت پيش خونه دايي اينا دور هم با خاله شون جمع بوديم و دخملي من كه تب داشت براي صحبت با ديگران مرتب يكي يكي همه رو سلام ميكرد  . صنا  صنا  صنا . بچم واضح بود ميخواد ارتباط برقرار كنه ولي از تب مخش كار نميكنه واژه كم مياره . بوسس   سروشا مدتيه چيزهاي مختلف رو نشون ميده و ميگه " اين چيه ؟" . البته اونطور كه شنيدم كه بچه ها گير ميدن ، گير نميده ، يك يا دوبار ميپرسه و اگر شوخيش بگيره چند بار . البته شايد تازه شروع كرده و به اوجش نرسيده !  . قربون اين شيه ؟ گفت...
16 تير 1392

بدون عنوان

عزيز دلم يك سال و نيمه شدنت مبااارك . يك سال و شش ماه از اومدنت به اين دنيا كه با اومدنت زيباترش كردي ميگذره و دو سال و سه ماهه كه تورو داريم و من از بودنت نه تنها از لذت مادري بهره مندم بلكه لذت داشتن فرزندي خواستني رو هم تجربه ميكنم . دختر خوشگلم تو عزيز دل مامن و بابايي و دوست داشتني خاله و ماماني بابايي و دايي جون . شيرين زبون و نمكي براي هر كي كه ميبينت .   اينو خارج از اغراق و اشتياق مادرانه و خانواده شيفتگي و خودشيفتگي ميگم . من باور دارم كه دختر من بهترين فرزنديه كه يك خانواده ميتونه داشته باشه . سروشا دختري شاد ، خوش رو و بسيار خوش صحبت ، مهربان و باهوشه . توانمند . توانمند در برقراري ارتباط ، بيان احساسات ، پي...
12 تير 1392

عزيز دلم

ديروز دخترم يه تمرين جديد داشت . سروشا اهل تمرين كردن چيزاي جديديه كه ياد ميگيره بصورت خودجوش . و خيلي راغبه كه توي اين تمرين ديگران رو هم دخالت بده و از تشويقشون هم حسابي بهره ببره . تمرين ديروزش هم اين بود كه مرتب ميومد بهمون سلام ميكرد و همزمان سرش رو از بالا به پايين حركت ميداد . عزيزم اينو كجا ياد گرفتي كه حالا داري تمرين هم ميكني . قربون اون سلام كردن با اشتياقت كه حالا با حركت سر هم همرا شده   سروشا ارتباط برقرار كردنش با ديگران ( بزرگا ني نيا و حتي حيوونا ) عاليه . ولي تا حالا پيش نيومده پيش آدم جديدي براي مدت كوتاهي تنها بمونه ( بدون حضور من ، بابا ، ماماني ، بابايي و خاله) بنابراين ميخوام كه به خونه اسباب بازي يا ...
2 تير 1392
1